روزهای من

خاطرات روزانه وبلاگ نویسی کرمانی

روزهای من

خاطرات روزانه وبلاگ نویسی کرمانی

از خود متنفرم

یک نفر نظر برایم داه که :

ازت متنفرم نمیدونم کیه ولی باید بگم :

بیشترین تنفر رو خودم از خودم دارم.

هر لحظه ی زندگیم دارم از خدا درخواست مرگ می کنم.

کی میتونه تو این دنیا حال منو درک کنه

کی میدونه به خاطر رفتن اون چقدر گریه کردم.

کی میدونه بدونه اون چقدر زندگی برایم بی معنا شده.

و کی میتونه تصور کنه این حس باید تا اخر عمر با من باشه بدون اینکه شکایتی داشته باشم  



باران می بارد امشب                                 دلم غم دارد امشب

ارام جان خسته                                      ره می سپارد امشب

این کلام اخرینت                             برده قید زندگی را از سر من.................



خدایا نمی دونم چرا من جوونه ۲۱ ساله باید تو این سن ازت درخواست مرگ کنم.

ولی اینو میدونم اگه یه روز خودکشی کردم به خاطر این نبوده که به تو اعتقاد نداشتم.

خدایا تو این مملکت کثیف ما جونا را بی اعتقاد کردن.

دروغ را به عنوان ارزش به ما معرفی میکنند.

مردم رو فقیر نگه میدارند تا حکومت ظلمشون پا برجا بمونه.

قشر فهمیده و با سواد این کشور باید خفه باشه تا یه مشت جاهل بر ما حکومت کنه.

سگ ها را ازاد کردن و سنگ ها را بسته اند.

هر کس  که برای این مردم قدمی برداشت با هزاران توهین و ناسزا رو به رو شد.

رهبر این جامعه از هر گونه انتقادی مبرا شده.

تقلید بودن چون و چرا هم یک عبادت و خلافش یک گناهه.

من غرق در گناهم.چون حاکمین ما اعتقاد دارند باید زمین پر از گناه شود تا امام زمانشان ظهور کند.

در این جامعه ازدواج یک امر محال و گناه یک امر راحت است .

در این جامعه دین به عنوان یک معضل و مشکل در برابر ما جونا مطرحه.

اصلا ولش کن حوصله کهریزک ندارم.




نظرات 2 + ارسال نظر
حسن حساس دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 09:17 ب.ظ http://www.watersky.blogsky.com

مام مثه تو کوه درد بودیم.زمان ذوبمون کرد

[ بدون نام ] دوشنبه 25 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:53 ب.ظ

نمیدونم اعتقاد داری یا نه؟ ولی میدونستی پیامبر گفتن از جوانی که ارزوی مرگ کنه متنفرم

اعتقاد؟
به نکته مهمی اشاره کردی.
اعتقاد چیزی است که سخت به دنبال انم.
سخت به دنبال اعتقاداتی هستم که مرا به زندگی امیدوار کند.
اموزه های زیبای اسلام را تا حدی می دانم.اما اثری از ان را در این مملکت کثیف نمی بینم.
چند سال باید تو این مملکت کار شبانه روزی کرد تا بتوانی صاحب خانه شوی؟
چه جور می توان در این همه سال جنس مخالف ببینی ولی از ان چشم پوشی کنی . قید ازدوج موقت رو هم باید بزنی چون به درد سرش نمی ارزه.
میمونه یه بیراهه که مخالف احکام اسلامه.
ایا تقصیر کار من هستم که به این بن بست رسیده ام یا کسی که این بن بست را ساخته؟
ببینم تو چه جوری از این بن بست رد شدی یا می خواهی رد بشی؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد