روزهای من

خاطرات روزانه وبلاگ نویسی کرمانی

روزهای من

خاطرات روزانه وبلاگ نویسی کرمانی

راهکار

یک راهکار برای رفع مشکل در محل کار:

به کمک یکی از دوستان تونسم یه وام 20 میلیونی جور کنم.حالا باید ریسک کنم و از اون برای پیش برد سریع کار بهره بگیرم.

نمیدونم به بیچارگیم منجر میشه یا باعث موفقیم

اما تو این مملکت راهی به جز ریسک نداری.یا باید به زندگی فقیرانه ات هر روز ادامه بدی و به ان دلخوش کنی.یا باید خطر زندان رو به جون بپذیری.

امروز دو تا از بچه های شرکت برای معرفی محصول شرکت راهی تهران شدند.

البته نیاز به تبلیغ زیاد نداریم چون قیمت و کیفیت جنسمان خود بهترین تبلیغ بوده

فقط امیدوارم مشکل مالیمان هر چه سریعتر برطرف بشه!

مشکل در شرکت محل کارم

امروز با مدیر عامل شرکتی که در ان کار می کنم صحبت کردم

در ضمن ایشان رابطه ی خویشاوندی هم دارد

در کل می گفت: شرایط خوب پیش نمیره و شاید مجبور به تعطیلی کار بشه

من هم گفتم من همه جوره در خدمتم تا از این وضغیت بیرون رویم

در حقیقت شرکت ما یک خط تولید دارد که در ان منبع تغذیه ساخته میشود.همه مشکلات هم از سر بی پولی شرکته.یعنی مشتری ما تا موقعی پول نپردازد با مشکل مواجهیم.در کل به یک سرمایه گذار نیاز داریم تا خط تولیدمان با تمام توان پیش رود. و کارمان لنگ پول مشتری نباشه.

کار بسیار خوبیه اما داره تلف میشه.مشتری هایمان یکی یکی از دست میرن و ما همچنان لنگ پول مشتری اول خود هستیم.

ماهان

امروزو همش خواب بودم در اخر  هم با بچه ها رفتیم ماهان

بختیاری زدیم به وجود

هوا سرد بود من کاپیشنم دو لایه بود

مهدی رو از سرما نجات دادم

یه گربه هم اونجا به دنبال یک تکه گوشت می گشت

با احمد چایی گرفتیم تا بعد از غذا چایی بخوریم

با انکه ۵ نفر بودیم ولی با هر بار شمردن به این نتیجه می رسیدیم ۴ نفریم!!!!!!!!!!!!!!!

علی تو راه با ترمز های زیادش غذاهامون رو هضم کرد

مهدی هم تمام سرمایه زندگیشو بابت دونگ غذایش داد

پول غذا ۳۱ تومن شد

یک شب بد بعد از یک روز بد

امشب فوتسال که با بچه ها تو سالن داشتیم چنگی به دل من نزد

اخر بازی بود که برادرم پایش رو گذاشت روی پای من .

تیممون یک گل عقب بود و من حسابی کلافه بودم.

همون موقع که منتظر بودم خطا بگیرم ناگهان یه نفر گفت ادامه بازی.و بازی ادامه یافت

از قضا این ادم کسیه که عشق منو از من گرفته و من در ظاهر با او دوستم.اما کینه ای که از این ادم دارم با هیچ ابی خاموش بشو نیست.خشم تمام وجودم را گرفت متاسفانه انتقامم رو از برادرم گرفتم.

یعنی سریعا با خشونت هرچه تمام روی برادرم خطا زدم در حالی که هیچ ناراحتی از برادرم نداشتم.

با این کارم بازی تموم شد.من به سمتی رفتم که تنها باشم اما برادرم به سمتم اومد و ازمن دلجویی کرد منم گفتم: نه تقصیره اونی بود که باعث ادامه بازی شد.

برادرم دو هزاریش افتاد.سپس همون ادم بسمتم اومد تا از من معذرت بخواد من هم به حساب با او دست دادم.


برگشتم به خانه اما:


همین اعصاب خوردی من با عث شکسته شدن عهد چهل روزه ام با خدا شد.و کاری را کردم که نباید انجام میدادم.!!!!!!!!!!

شما بجای من بودید چه می کردید؟


روز بسیار دپرس کننده ای بود

هشت و ربع کم بیدار شدم مثل همیشه به سر کارم رفتم

همه چیز عادی سپری می شد.اما مدام به مرگ فکر می کردم به دوستانی که دیگر انها در این دنیا نبودند.و چه بلایی قراره اون دنیا به سرمون بیاد.در هر حال این فکر برایم عذاب اور است.لحظه ای شاد که جنبش سبز در سراسر ایران گل کاشت و لحظه ای ناراحت در این فکر که ایا برای مرگ اماده هستم؟

در عمق وجودم حس می کردم .نسبت به دوست واقعیم یعنی خدا خیانت کردم و از ورود به دنیای دیگر شرم دارم.این قرار چهل روزه ای که با خدا بستم هنوز ادامه دارد و فقط یک هفته از ان گذشته اما دیگر طاقت ندارم.

احساس میکنم سرم به شدت درد میکند اما اینگونه نیست.

دوست دارم همین الان عهدم را می شکستم و خودم را از این سر درد کذایی راحت میکردم

اما باز در این فکرم تو که نمی تونی به خاطر بهترین دوستت یک عهد رو نگه داری پس چه جوری توقع داری خدا دستت رو تو اون دنیا یا همین دنیا بگیره؟

منی که یک روز خیال می کردم عاشق واقعی شدم. و تنها در این دنیا یک نفر می تونه منو خوشبخت کنه برای همیشه از دست داده بودم.و حالا دیگر بقیه برایم فقط یک هوس هستند نه یک عشق.می خواهم کسی را در اغوش بگیرم اما نه از روی عشق بلکه از روی هوس

چون عشقم از دستم رفت.و دیگر عشق غیر از او برایم معنی ندارد

بعد از ظهر هم کلاس زبان داشتم

با انکه در کلاس بودم اما متوجه نمی شدم دارم با خودم حرف میزنم.تا یکی از بچه ها همین مساله را به من گفت.متاسفانه ان درس از زبان پر بود از لباس های جنس مخالف و یک فکر داغون!!!!!

حالا هم اهنگ:

ای خدا دلگییییییییییییییییییییییییرم ازت

  ای زندگی سیرم ازت

آی زندگی میمرم /////////////////  عمرم میگیرم ازت

این غصه های لعنتی از خنده دورم می کنند

این نفس های بی هدف زنده به گورم میکنن

چه لحظه های خوبیه /////////ثانیه های اخره ////// فرشته مردن من /// من از اینجا می بره

...........................