-
دلایل عقب ماندگی ما ایرانی ها در عصر پیشرفت بشریت چیه؟
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 03:35
۱.زیر سلطه ی غیر خدا میرویم.و چاپلوسی عامل پیشرفت می شود./ / ۲.به زندگی های فقیرانه اکتفا می کنیم/ / ۳.از سرمایه های انسانی و طبیعی که خدا انها را در اختیارمان گذاشته غافلیم و فکر می کنیم بدبختی جزئی از سرنوشتمان است/ / ۴.شرایط انسان ها را در گروه های مختلف درک نمیکنیم/ / ۵.از شبکه های گسترده ی اجتماعی و ارتباطی...
-
برای چند لحظه
پنجشنبه 10 دیماه سال 1388 09:41
برای چند لحظه امروز صبح احساس تنهایی نکردم.چون یه لحظه با خدا بودم. چقدر خوب بود. کاش همیشه با خدا می بودم. چون احساس بی کسی و تنهایی از من دور شد. دوست دارم یکبار دیگه طعم این نزدیکی رو دوباره ترجمه کنم. اگر عمری برایم باقی بود . میخوام این نزدیکی رو که بدون هیچ منتی سر گرفت و پر از شادیه یکبار دیگر تجربه کنم
-
امشب رو تا صبح بیدارم
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 02:58
-
دوباره دلتنگم
چهارشنبه 9 دیماه سال 1388 02:09
یه مدتیه که سره کار نرفتم باز افسرده ام از همه چیز دنیا خودم هدفم کسی نیست مرا یاری کند؟
-
چگونه راهم را انتخاب کردم؟
چهارشنبه 18 آذرماه سال 1388 00:54
در این دنیا هرکسی به شیوه ی خاصی زندگی میکند و دارای اعتقاداتی نیز میباشد هزاران پیامبر از سوی خداوند امدند که به انسان ها شیوه صحیح در کنار هم زندگی کردن را به ما بیاموزند و بگویند از هیچ کس و هیچ چیز جز خداوند یکتا پیروی نکنید و برای پذیرش ان پیروانشان را به تعقل دعوت می کردند.حال چگونه است که گروهی میتوانند با...
-
روز سبز در سرما
دوشنبه 9 آذرماه سال 1388 21:16
امروز رو به هیچ وجه حس کار نداشتم به محض اینکه بیدار شدم به شرکت زنگ زدم گفتم امروز برام مرخصی رد کنید خیلی دلم گرفته .تصمیم گرفتم برم بیرون تو سرما یکم پیاده روی کنم. به همه چی فکر میکنم به اینده جنبش سبز به این فکر می کنم اگر روزی دستگیر شدم.چگونه میتوانم عقاید سبز خود را حفظ کنم یه لحظه به ذهنم خطور میکند کاپشن خود...
-
زن شرعی یا دوست دختر مرئی
شنبه 7 آذرماه سال 1388 23:33
این جمله ی زیبا رو یکی از خوانندگان گرامی برایم گذاشت خیلی رو این جمله فکر می کنم. زن شرعی یا دوست دختر مرئی یعنی ممکنه ! بزار مسئله رو برای خودم روشن کنم تو بچگی به من گفتن با دخترا هم بازی نشو تو دبستان گفتن با دخترا هم صحبت نشو تو راهنمایی گفتن به دخترا نگاه نکن تو دبیرستان گفتن ارتباط با دختر بزرگترین گناهه...
-
بن بست ازدواج (۲)
پنجشنبه 28 آبانماه سال 1388 14:56
بنده به شخصه میدانم در ایران هیچ راه حلی برای ازدواج در سنی که احساس نیاز پیدا میکنی وجود ندارد . یا در صورت ازدواج اینقدر مشکل پیدا می کنی که می گویی:ای کاش ازدواج نکرده بودم. مگه اونکه اینقدر خوش شانس باشی تا یه ثروت باد اورده بدست بیاوری حال بحث اینجاست نیاز به ازدواج مانند نفس کشیدن حیاتیه و نیاز به بحث ندارد. اگر...
-
بن بست ازدواج (۱)
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1388 17:21
از دوستان درخواست کمک دارم اگه کسی جواب یکی از این سوال ها را میدونه به من هم بگه. چگونه می توان در این شرایط بد اقتصادی کار با دست مزد مناسب پیدا کرد تا بتوان ازدواج کرد؟ چند سال باید تو این مملکت کار کرد تا بتوانی صاحبخانه شوی ؟ چه جور می توان در این همه سال جنس مخالف ببینی ولی از ان چشم پوشی کنی ؟ چگونه میتوان یک...
-
از خود متنفرم
دوشنبه 25 آبانماه سال 1388 21:02
یک نفر نظر برایم داه که : ازت متنفرم نمیدونم کیه ولی باید بگم : بیشترین تنفر رو خودم از خودم دارم. هر لحظه ی زندگیم دارم از خدا درخواست مرگ می کنم. کی میتونه تو این دنیا حال منو درک کنه کی میدونه به خاطر رفتن اون چقدر گریه کردم. کی میدونه بدونه اون چقدر زندگی برایم بی معنا شده. و کی میتونه تصور کنه این حس باید تا اخر...
-
راهکار
سهشنبه 19 آبانماه سال 1388 22:15
یک راهکار برای رفع مشکل در محل کار: به کمک یکی از دوستان تونسم یه وام 20 میلیونی جور کنم.حالا باید ریسک کنم و از اون برای پیش برد سریع کار بهره بگیرم. نمیدونم به بیچارگیم منجر میشه یا باعث موفقیم اما تو این مملکت راهی به جز ریسک نداری.یا باید به زندگی فقیرانه ات هر روز ادامه بدی و به ان دلخوش کنی.یا باید خطر زندان رو...
-
مشکل در شرکت محل کارم
شنبه 16 آبانماه سال 1388 23:09
امروز با مدیر عامل شرکتی که در ان کار می کنم صحبت کردم در ضمن ایشان رابطه ی خویشاوندی هم دارد در کل می گفت: شرایط خوب پیش نمیره و شاید مجبور به تعطیلی کار بشه من هم گفتم من همه جوره در خدمتم تا از این وضغیت بیرون رویم در حقیقت شرکت ما یک خط تولید دارد که در ان منبع تغذیه ساخته میشود.همه مشکلات هم از سر بی پولی شرکته....
-
ماهان
جمعه 15 آبانماه سال 1388 23:31
امروزو همش خواب بودم در اخر هم با بچه ها رفتیم ماهان بختیاری زدیم به وجود هوا سرد بود من کاپیشنم دو لایه بود مهدی رو از سرما نجات دادم یه گربه هم اونجا به دنبال یک تکه گوشت می گشت با احمد چایی گرفتیم تا بعد از غذا چایی بخوریم با انکه ۵ نفر بودیم ولی با هر بار شمردن به این نتیجه می رسیدیم ۴ نفریم!!!!!!!!!!!!!!! علی تو...
-
یک شب بد بعد از یک روز بد
جمعه 15 آبانماه سال 1388 01:26
امشب فوتسال که با بچه ها تو سالن داشتیم چنگی به دل من نزد اخر بازی بود که برادرم پایش رو گذاشت روی پای من . تیممون یک گل عقب بود و من حسابی کلافه بودم. همون موقع که منتظر بودم خطا بگیرم ناگهان یه نفر گفت ادامه بازی.و بازی ادامه یافت از قضا این ادم کسیه که عشق منو از من گرفته و من در ظاهر با او دوستم.اما کینه ای که از...
-
روز بسیار دپرس کننده ای بود
پنجشنبه 14 آبانماه سال 1388 17:38
هشت و ربع کم بیدار شدم مثل همیشه به سر کارم رفتم همه چیز عادی سپری می شد.اما مدام به مرگ فکر می کردم به دوستانی که دیگر انها در این دنیا نبودند.و چه بلایی قراره اون دنیا به سرمون بیاد.در هر حال این فکر برایم عذاب اور است.لحظه ای شاد که جنبش سبز در سراسر ایران گل کاشت و لحظه ای ناراحت در این فکر که ایا برای مرگ اماده...